به نام خدا
چند جرعه تماشا
اینجا که گل اسیر تماشا نمیشود
دیوار ، مثل آینه حاشا نمیشود !
اینگونه شمع را در آغوش خود مگیر
پروانه اینقَدَر بی پروا نمیشود !
من مانده ام از اینکه چرا هرچه میکنم
این بغض لعنتی گره اش وا نمیشود
اشکال از من است ببخشید دردتان
در چارچوب سینه من جا نمیشود
این درد نیست ، این چیز تلخ دیگریست
درد اینهمه که طاقت فرسا نمیشود
ای آسمان آبی ! من قول می دهم
این بچه کرم ، روزی پروانه میشود !
گاهی خیال میکنم از عشق دم زدن
تنها به حرف میشود ، امّا ... نمیشود !
این جاده آنچنان هم در زخم ، فرش نیست
پای به خواب رفته من پا نمیشود !
گفتم نیاز دارم امشب ببینمت
خندید و گفت : امشب ؟! فردا نمیشود !؟
پیراهنم که پاره شد ای نابرادران
هرچه شود نصیب شماها نمیشود
باید که آدمیزاده باشد این نگار
حور و پری که اینهمه زیبا نمیشود !
پائیز با بهار ندارد تفاوتی
اینجا که گل اسیر تماشا نمی شود
تاریخ : جمعه 91/5/13 | 6:9 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.